.::.دل نوشته های یک سمپادی.::. |
|||
پسرک خسته و غمگین شده از کار خداش نفسش رفته و تنها شده با تنهاییاش پسرک سنی نداره که بفهمه غم چیه ولی انگار سفید شدن، تارای موی سیاش پسرک یادش نمیره که چقد گریه میکرد بیچاره دیگه کسی نیست پاک کنه اشک چشاش
جاسی......15/12/1389 نظرات شما عزیزان: raha
![]() ساعت19:57---13 تير 1390
جالب بود
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |